وبلاگ قبلی من به پاره ای دلایل نا معلوم مسدود شده.این وبلاگ جدید منه.
اتوبوسی به نام هوس از ایستگاه زن از نو به راه میفته.
بپر بالا.برو که رفتیم.
zanstation
۸ نظر:
ناشناس
گفت...
ajab otubusi!!! matlabe ghablit ro ham khoondAm. hodudan shakh dar ovordam. fazaye sureale ajibi dasht ke dar eine hal dar peivandi enzemam, ba amre haghighie zananegie "zani ke digar zan nist" gharar migire. un khale siah ham ke daghighan be manzaleye haman amre maghshushe namojude hamishe hazer hast ke mikhahim ta adame lezzateman ra gardanash biandazim. ya hatta faratar az an in khal haman "object petit a" e Lacan ast...
الانی که داری اینو میخونی قطعن "دیر شده".....چون یا من زندگی مو تموم کردم یا تن به این ازدواج کوفتی دادم که همچین فرقی با مرگ نداره.
هیچ قضاوتی نمیتونم داشته باشم چون اصن نمیشناسمت......ولی شاید من دختری بودم که میتونستم همپرواز ِ بلندپروازیهات باشم و مسئولیت ِ یه رابطه رو هم عمیق و بالغ وار بپذیرم. زن واسه من فقط دو تا سینه ی نرم و یه برمودای ِ اسرار آمیز نبود....جسمیت یافته ی همه ی زیبائی شناسیم و درکم از پیچیدگی و لظافت بود...... دوگانه ی زن-زن بهشت معنایی بود که اوج ِ تمام ِ زیبائی های شگفت رو میتونستی توش پیدا کنی.... از ممنوعه بودنش بگیر تا هزار پارادوکس و تقارن ِ بکر و تازه ای که در خلالش ظهور میکرد.....
عیب من این بود که در مهمانی دنیا به تانگوی لیلی و مجنون که در گوشه و کنار میدون هزار بار کپی و پیست شده بود با شور و لذت چشم ندوختم و لیلی خودم را جستجو کردم.
۸ نظر:
ajab otubusi!!!
matlabe ghablit ro ham khoondAm. hodudan shakh dar ovordam. fazaye sureale ajibi dasht ke dar eine hal dar peivandi enzemam, ba amre haghighie zananegie "zani ke digar zan nist" gharar migire.
un khale siah ham ke daghighan be manzaleye haman amre maghshushe namojude hamishe hazer hast ke mikhahim ta adame lezzateman ra gardanash biandazim. ya hatta faratar az an in khal haman "object petit a" e Lacan ast...
فکر نمی کردم خانم ها هم ممکنه اینقدر که تو نوشتی زیبا و سکسی باشن . احتمال استریت شدگی میرود!
من شديدا خوشحالم كه ميتونم بازم بخونمت.
فضاي نوشتههاي آدمو گير ميندازه.
بازم بنويس، زياد بنويس.
يه چيزي، وبلاگت رو به بقيه معرفي كن. حيفه كه نخونده بموني.
(ميخواستم بنويسم بوووس، بعد يك شك اخلاقي برام پيش اومد كه صرف نظر كردم!)
روزنگار هنر از شهریور 1387 برای انعکاس اخبار وب سایت های همجنسگرایان ایرانی آغاز به کار کرد
http://rooznegarma.blogfa.com
rooznegarma@yahoo.com
روزنگار هنر
دیگه داری اعصابمو به هم میریزی ها ! بیا بنویس
گمونم اين اتوبوست اول راه پنچر شد.
البته آدم كم بنويسه بهتر از اينه كه مزخرف بنويسه....
khube
الانی که داری اینو میخونی قطعن "دیر شده".....چون یا من زندگی مو تموم کردم یا تن به این ازدواج کوفتی دادم که همچین فرقی با مرگ نداره.
هیچ قضاوتی نمیتونم داشته باشم چون اصن نمیشناسمت......ولی شاید من دختری بودم که میتونستم همپرواز ِ بلندپروازیهات باشم و مسئولیت ِ یه رابطه رو هم عمیق و بالغ وار بپذیرم.
زن واسه من فقط دو تا سینه ی نرم و یه برمودای ِ اسرار آمیز نبود....جسمیت یافته ی همه ی زیبائی شناسیم و درکم از پیچیدگی و لظافت بود......
دوگانه ی زن-زن بهشت معنایی بود که اوج ِ تمام ِ زیبائی های شگفت رو میتونستی توش پیدا کنی....
از ممنوعه بودنش بگیر تا هزار پارادوکس و تقارن ِ بکر و تازه ای که در خلالش ظهور میکرد.....
عیب من این بود که در مهمانی دنیا به تانگوی لیلی و مجنون که در گوشه و کنار میدون هزار بار کپی و پیست شده بود با شور و لذت چشم ندوختم و لیلی خودم را جستجو کردم.
کاش انقدر دیر این کامنتو نمیخوندی.....
ارسال یک نظر